امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sift

sɪft sɪft
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
الک کردن، بیختن، وارسی کردن، الک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to sift flour
- آرد بیختن
- to sift crushed watermelon through a nylon cloth
- هندوانه‌ی خرد کرده را با پارچه‌ی نایلونی صافی کردن
- to sift fine grains from the coarse
- دانه‌های ریز را از دانه‌های درشت جدا کردن
- to sift sugar on a cake
- روی کیک شکر پاشیدن
- Their job was to sift out truth from propaganda.
- کار آن‌ها این بود که واقعیات را از تبلیغات متمایز کنند.
- Information is of little importance unless you know how to sift it.
- اطلاعات ارزش چندانی ندارد، مگر اینکه بدانی چگونه آن را حلاجی کنی.
- The flour has sifted out of the sack.
- آرد از درزهای کیسه بیرون ریخته است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sift

  1. verb take out residue; remove impurities
    Synonyms:
    analyze clean colander comb delve into dig into drain evaluate examine explore fathom filter go into go through grade inquire investigate look into pan part pore over probe prospect purify riddle screen scrutinize search separate sieve size sort strain winnow
    Antonyms:
    put in

ارجاع به لغت sift

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sift» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sift

لغات نزدیک sift

پیشنهاد بهبود معانی