با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Silken

ˈsɪlkən ˈsɪlkən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

ابریشمی، نرم، ابریشم‌پوش، حریری، براق، صاف، ابریشم‌نما کردن
- silken flattery
- تملق خوشایند
- silken comfort
- راحتی پرتجمل
- silken kisses
- بوسه‌های ملایم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد silken

  1. adjective Smooth and lustrous as if polished
    Synonyms: satiny, smooth, silky, sleek, soft, tender, delicate, luxurious, like silk, made of silk, resembling silk, glossy, silklike, slick

ارجاع به لغت silken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «silken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/silken

لغات نزدیک silken

پیشنهاد بهبود معانی