امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sissy

ˈsɪsi ˈsɪsi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective
( sissified ) خواهر، دختر، مرد یا بچه زن‌صفت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sissy

  1. noun weakling
    Synonyms:
    baby chicken coward cream puff crybaby daisy jellyfish milksop momma’s boy namby-pamby pansy pantywaist pushover wimp wuss yellow belly

ارجاع به لغت sissy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sissy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sissy

لغات نزدیک sissy

پیشنهاد بهبود معانی