با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Sissy

ˈsɪsi ˈsɪsi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective
( sissified ) خواهر، دختر، مرد یا بچه زن‌صفت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sissy

  1. noun weakling
    Synonyms: baby, chicken, coward, cream puff, crybaby, daisy, jellyfish, milksop, momma’s boy, namby-pamby, pansy, pantywaist, pushover, wimp, wuss, yellow belly

ارجاع به لغت sissy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sissy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sissy

لغات نزدیک sissy

پیشنهاد بهبود معانی