با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Skew

skjuː skjuː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adjective adverb
اریبی، اریب
noun verb - transitive verb - intransitive adjective adverb
کجی، انحراف، اریبی، منحرف، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، کج یا اریب گذاردن، تحریف کردن، نامتوازن
- The picture is a bit skew.
- عکس قدری کج است.
- She was wearing her hat on the skew.
- کلاهش را یک وری روی سرگذاشته بود.
- skew distribution
- توزیع چاوله
- He skewed around in his chair.
- خودش را در صندلی چرخاند.
- The list is skewed in favor of the party's candidates.
- فهرست را به سود نامزدهای حزب تحریف کرده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skew

  1. verb distort
    Synonyms: alter, bend, bias, change, color, contort, curve, doctor, fake, falsify, fudge, misrepresent, misshape, slant, throw off balance, twist, warp

ارجاع به لغت skew

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skew» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/skew

لغات نزدیک skew

پیشنهاد بهبود معانی