با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Skimpy

ˈskɪmpi ˈskɪmpi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
لئیم، خسیس، قلیل، اندک، نحیف، ناقص
- Skimpy prison meals made him sick.
- خوراک‌های ناکافی زندان او را بیمار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skimpy

  1. adjective sparse, inadequate
    Synonyms: deficient, exiguous, failing, insufficient, meager, miserly, niggardly, poor, scant, scanty, scrimp, scrimpy, short, shy, spare, stingy, thin, tight, unsufficient, wanting
    Antonyms: adequate, enough, generous, sufficient

ارجاع به لغت skimpy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skimpy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/skimpy

لغات نزدیک skimpy

پیشنهاد بهبود معانی