با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Slake

sleɪk sleɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
فروکشی، تخفیف، کاهش، فرونشستن، معتدل شدن، کاهش یافتن، آبدیده کردن
- We slaked our thirst with melted snow.
- تشنگی خود را با برف مذاب فرونشاندیم.
- Homa's description slaked our curiosity.
- شرحی که هما داد کنجکاوی ما را فرونشاند.
- Lime may slake in moist air.
- آهک ممکن است در هوای مرطوب آبدیده شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slake

  1. verb Make less active or intense
    Synonyms: abate, allay, quench, assuage, slack, appease, compose, cool, crumble, decrease, disintegrate, gratify, lessen, loose, mitigate, moderate, reduce, refresh, relax, relaxed, relieve, satisfy, subdue
  2. verb Cause to heat and crumble by treatment with water
    Synonyms: slack

ارجاع به لغت slake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slake

لغات نزدیک slake

پیشنهاد بهبود معانی