با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Slate

sleɪt sleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    slates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective
تخته‌سنگ، لوح سنگ، ورقه سنگ، تورق، سنگ متورق، سنگ لوح، زغال‌سنگ سخت و سنگی شرح وقایع (اعم از نوشته یا ننوشته)، فهرست نامزدهای انتخاباتی، با لوح سنگ پوشاندن، واقعه‌ای را ثبت کردن، تعیین کردن، مقدرکردن
- roofing slates
- پرنیخ‌های بام‌سازی
- Slanted roofs are covered with cement slates.
- بام‌های شیب‌دار را با پهنک‌های سیمانی می‌پوشانند.
- The party presented its slate (of candidates) to the media.
- حزب فهرست نامزدهای انتخابات خود را به رسانه‌ها معرفی کرد.
- to slate a house
- بام خانه را با سنگ لوح پوشاندن
- The party has slated its candidates.
- حزب فهرست نامزدهای انتخاباتی خود را اعلام کرد.
- The elections are slated for next fall.
- انتخابات قرار است در پاییز آینده انجام شود.
- A new car factory is slated for Mashhad.
- یک کارخانه‌ی جدید اتومبیل‌سازی برای مشهد برنامه‌ریزی شده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slate

  1. noun A list of candidates proposed or endorsed by a political party
    Synonyms: ticket, lineup, argillaceous schist, battleship-gray, tile, argillite, ballot, blackboard, slating, chalkboard, pearl, grapholite.--v.enroll, list, record, register, smoke, roster, schedule, stone, tablet, steel gray
  2. adjective Between black and white
    Synonyms: dark, dark-gray, slate-gray
  3. verb To enter on a schedule
    Synonyms: program, schedule

ارجاع به لغت slate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slate

لغات نزدیک slate

پیشنهاد بهبود معانی