با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Slot

slɑːt slɒt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    slotted
  • شکل سوم:

    slotted
  • سوم شخص مفرد:

    slots
  • وجه وصفی حال:

    slotting
  • شکل جمع:

    slots

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
سوراخ، درز، روزنه، شکاف
- I put the coin in the slot.
- سکه را انداختم توی سوراخ.
- Stick the special card in this slot so that the door may open.
- کارت ویژه را در این شکاف فرو کن تا در باز شود.
noun countable
مکان، جا (در فهرست)، وقت، زمان (در جدول زمانی)
- The first two slots were reserved for former champions.
- دو جای اول را برای قهرمانان پیشین کنار گذاشته بودند.
- The meeting has been rescheduled to a different time slot.
- جلسه به زمان دیگری موکول شد.
verb - intransitive verb - transitive
قرار دادن، جا دادن، قرار گرفتن، جا گرفتن (در سوراخ یا جا)
- Please slot the coins into the vending machine to purchase your snack.
- لطفاً برای خرید میان‌وعده، سکه‌ها را در خودبردار قرار دهید.
- He slotted the coins into the parking meter.
- سکه‌ها را داخل پارکومتر جا داد.
verb - transitive
سوراخ کردن، شکاف درست کردن در
- The carpenter used a chisel to slot.
- نجار از اسکنه برای سوراخ کردن استفاده کرد.
- The engineer slotted the metal pieces.
- مهندس در قطعات فلزی شکاف درست کرد.
noun countable
چاک، شکاف (در بال و دم هواپیما و موشک و غیره)
- The pilot adjusted the slot on the wing.
- خلبان شکاف روی بال را تنظیم کرد.
- The missile's slot design allowed for improved flow conditions during flight.
- طراحی چاک موشک امکان بهبود شرایط جریان در طول پرواز را فراهم می‌کرد.
verb - intransitive
مجازی جا گرفتن، قرار گرفتن (به‌آسانی)
- The skilled musician was able to slot into any band or orchestra with ease.
- این نوازنده‌ی ماهر توانست به‌راحتی در هر گروه یا ارکستری جای بگیرد.
- After years of experience, he quickly slotted into the role of team leader.
- او پس از سال‌ها تجربه، به‌سرعت در نقش رهبر تیم قرار گرفت.
- I was slotted to join the Royal Council.
- ترتیب قرار گرفتن (پیوستن) من در شورای پادشاهی داده شد.
noun
ردپا، جای پا (جانور) (به‌ویژه آهو)
- The hunter followed the slot.
- شکارچی ردپا را دنبال کرد.
- The slot was deep.
- جای پا عمیق بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slot

  1. noun opening, place
    Synonyms: aperture, channel, cut, groove, hole, niche, position, recess, slit, socket, space, time, vacancy

ارجاع به لغت slot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slot

لغات نزدیک slot

پیشنهاد بهبود معانی