امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sluggish

ˈslʌɡɪʃ ˈslʌɡɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
گرانجان، تنبل، لش، کند، بطی، آهسته‌رو، کساد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a sluggish worker
- کارگر کم‌کار
- a sluggish liver
- کبد تنبل
- When one gets old, one's reflexes become sluggish.
- وقتی انسان پیر می‌شود، واکنش‌هایش کند می‌شود.
- sluggish economic development
- پیشرفت اقتصادی آهسته
- Clothing sales were sluggish.
- فروش پوشاک کساد بود.
- a sluggish market
- بازار کساد
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sluggish

  1. adjective dull, slow-moving
    Synonyms:
    apathetic blah comatose dopey down dragging draggy drippy heavy hebetudinous inactive indolent inert laid-back languid languorous leaden lethargic lifeless listless lumpish mooney off phlegmatic pokey slack sleepyheaded slothful slow sluggard slumberous stagnant stiff sullen torpid unresponsive
    Antonyms:
    active alert energetic fast lively spirited

ارجاع به لغت sluggish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sluggish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sluggish

لغات نزدیک sluggish

پیشنهاد بهبود معانی