امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Snag

snæɡ snæɡ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
مانع، گره، گیر، به مانعی برخورد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He snagged his pants on the barbed wire fence.
- شلوارش به نرده‌ی سیم خاردار گرفت.
- Commerce was snagged by a lack of foreign exchange.
- فقدان ارز خارجی، بازرگانی را مختل کرد.
- She succeeded in snagging a rich husband.
- موفق شد که شوهر پولداری را به تور بزند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snag

  1. noun complication in situation
    Synonyms:
    bar barrier blockade brake bug catch Catch-22 clog crimp cropper crunch curb difficulty disadvantage drag drawback fix glitch hamper hitch holdup hole hurdle impediment inconvenience knot obstacle obstruction pickle problem puzzler scrape spot stumbling block the rub tight spot
    Antonyms:
    advantage convenience
  1. verb catch on something
    Synonyms:
    hole nail rip run into tear

ارجاع به لغت snag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snag

لغات نزدیک snag

پیشنهاد بهبود معانی