امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Snowball

ˈsnoʊbɒːl ˈsnəʊbɔːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    snowballed
  • شکل سوم:

    snowballed
  • سوم‌شخص مفرد:

    snowballs
  • وجه وصفی حال:

    snowballing
  • شکل جمع:

    snowballs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
گلوله‌برف، گلوله‌ی برف، گلوله‌ی برفی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- She threw a snowball at her brother.
- او گلوله‌برفی را به سمت برادرش پرتاب کرد.
- After building a snowman, we used leftover snow to make several snowballs.
- بعد از ساختن آدم‌برفی، از برف باقی‌مانده برای ساختن تعدادی گلوله‌برف استفاده کردیم.
- The snowball melted quickly under the warm winter sun.
- گلوله‌ی برفی زیر آفتاب گرم زمستان به‌سرعت ذوب شد.
verb - intransitive
مجازی (با سرعت بسیار) افزایش یافتن، بالا گرفتن، شدت گرفتن، فراگیر شدن، تکثیر شدن، گسترش یافتن، فزونی یافتن
- Her worries started to snowball after she received the first piece of bad news.
- پس‌از شنیدن نخستین خبر بد، نگرانی‌هایش فزونی یافت.
- Opposition to the war snowballed.
- مخالفت با جنگ شدت گرفت.
- World population is still snowballing.
- جمعیت جهان همچنان به‌طور مهار‌ناپذیری درحال افزایش است.
verb - transitive
برف‌بازی کردن، گلوله‌ی برف زدن، گلوله‌ی برف پرتاب کردن، گلوله‌ی برف انداختن
- Farid and Saeid decided to snowball.
- فرید و سعید تصمیم گرفتند برف‌بازی کنند.
- We used to snowball unsuspecting passersby during winter breaks.
- در تعطیلات زمستانی به عابران ازهمه‌جابی‌خبر گلوله‌ی برف می‌زدیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snowball

  1. noun a ball of snow pressed together in the hands, especially for throwing
  1. verb To increase or expand suddenly, rapidly, or without control
    Synonyms:
    explode mushroom
  1. noun Plant having heads of fragrant white trumpet-shaped flowers; grows in sandy arid regions
    Synonyms:
    sweet sand verbena Abronia elliptica
  1. verb To make or become greater or larger
    Synonyms:
    increase aggrandize amplify augment boost build build up burgeon enlarge escalate expand extend grow magnify mount multiply proliferate rise run up soar swell upsurge wax beef up

ارجاع به لغت snowball

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snowball» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snowball

لغات نزدیک snowball

پیشنهاد بهبود معانی