امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Snowfall

ˈsnoʊfɒːl ˈsnəʊfɔːl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
بارش برف، بارندگی برف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The snowfall blanketed the town in white.
- بارش برف شهر را سفید‌پوش کرد.
- After the snowfall, we built a giant snowman in the yard.
- پس‌از بارش برف، در حیاط آدم‌برفی غول‌پیکری ساختیم.
- The annual snowfall in the mountains has increased in recent years.
- بارش سالانه‌ی برف در کوهستان‌ها در سال‌های اخیر افزایش یافته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snowfall

  1. noun the amount of snow that falls during a period of time or in a place
    Synonyms:
    snow

ارجاع به لغت snowfall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snowfall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snowfall

لغات نزدیک snowfall

پیشنهاد بهبود معانی