با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Sparse

spɑːrs spɑːs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کم‌پشت، پراکنده، تنک، گشاد گشاد
- sparse beard
- ریش کم‌پشت
- sparse grass
- چمن تنک
- My hair has become very sparse.
- موهای سرم خیلی تنک شده است.
- Iceland's sparse population
- جمعیت پراکنده ایسلند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sparse

  1. adjective very few and scattered
    Synonyms: dispersed, exiguous, few and far between, inadequate, infrequent, meager, occasional, poor, rare, scant, scanty, scarce, scrimpy, skimpy, spare, sporadic, thin, uncommon
    Antonyms: full, lush, plentiful

ارجاع به لغت sparse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sparse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sparse

لغات نزدیک sparse

پیشنهاد بهبود معانی