با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Spawn

spɒːn spɔːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spawned
  • شکل سوم:

    spawned
  • سوم شخص مفرد:

    spawns
  • وجه وصفی حال:

    spawning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
تخم ماهی، اشپل، بذر، جرم، تخم‌ریزی کردن (حیوانات دریایی)، تولید‌مثل کردن
- How many times a year do frogs spawn?
- وزغ‌ها سالی چند بار تخم‌گذاری می‌کنند؟
- Salmon go up the river to spawn.
- آزاد‌ماهی‌ها برای تخم‌ریزی به بالای رود‌خانه می‌روند.
- Overpopulation has spawned many problems.
- انبوه جمعیت مشکلات فراوانی را به وجود آورده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spawn

  1. verb produce
    Synonyms: bring forth, create, father, generate, give rise to, hatch, issue, make, mother, originate, parent, procreate, reproduce, sire
    Antonyms: destroy

ارجاع به لغت spawn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spawn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spawn

لغات نزدیک spawn

پیشنهاد بهبود معانی