با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Spay

speɪ speɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
عقیم کردن (جانور ماده)، بی‌تخمدان کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spay

  1. verb To render incapable of reproducing sexually
    Synonyms: alter, neuter, castrate, fix, geld, sterilize, unsex

ارجاع به لغت spay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spay

لغات نزدیک spay

پیشنهاد بهبود معانی