امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Splotch

splɑːtʃ splɒtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adverb
ریزش یا پاشیدن (لجن یا کثافت و غیره)، لکه، نقطه، وصله، که، لکه‌لکه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد splotch

  1. noun A discolored mark made by smearing
    Synonyms:
    blotch blot smudge blemish stain daub smear spot smutch blob smirch dash fleck mark splodge
  1. verb To mark or soil with spots
    Synonyms:
    bespatter blotch spatter splatter spot

ارجاع به لغت splotch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «splotch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/splotch

لغات نزدیک splotch

پیشنهاد بهبود معانی