Spotted
ˈspɑːt̬ɪd
ˈspɒtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
سوم‌شخص مفرد:
spots -
وجه وصفی حال:
spotting
معنی و نمونه‌جمله‌ها
adjective
خالدار، نقطه‌نقطه، لک‌دار، لک‌زده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- گربه‌ی خال‌خالی
- برگ‌های آفت‌زده و خال‌زده
مترادف و متضاد spotted
-
adjective speckledSynonyms:blotched dappled dotted flaked flecked freckled mosaic motley patchy pied spotty sprinkled
لغات هم‌خانواده spotted
-
nounspot
-
verb - transitivespot
-
adverbspotlessly
ارجاع به لغت spotted
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «spotted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spotted
لغات نزدیک spotted
- - spotlight
- - spottable
- - spotted
- - spotted fever
- - spotter