با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Spouse

spaʊs / / spaʊz spaʊs / / spaʊz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spoused
  • شکل سوم:

    spoused
  • وجه وصفی حال:

    spousing
  • شکل جمع:

    spouses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal C2
حقوق همسر، شریک زندگی، زن، شوهر، زوج، زوجه
- My spouse and I went for a romantic dinner last night.
- من و همسرم دیشب به یک شام عاشقانه رفتیم.
- Showing appreciation for your spouse can strengthen your bond.
- قدردانی از شریک زندگیتان می‌تواند پیوند شما را تقویت کند.
verb - transitive
قدیمی ازدواج کردن
- She spoused him in a private ceremony at the beach.
- او در یک مراسم خلوت در ساحل با او ازدواج کرد.
- They plan to spouse one another in a traditional church wedding.
- آن‌ها قصد دارند در یک عروسی سنتی کلیسا با یکدیگر ازدواج کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spouse

  1. noun one of a married couple
    Synonyms: better half, bride, companion, groom, helpmate, husband, man, mate, partner, roommate, wife, woman

ارجاع به لغت spouse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spouse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spouse

لغات نزدیک spouse

پیشنهاد بهبود معانی