امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spy

spaɪ spaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spied
  • شکل سوم:

    spied
  • سوم‌شخص مفرد:

    spies
  • وجه وصفی حال:

    spying
  • شکل جمع:

    spies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable B1
جاسوس، جاسوسی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a German spy
- جاسوس آلمانی
- a spy plane
- هواپیمای جاسوسی (آبشتی)
- He spied for the sake of money.
- برای پول جاسوسی می‌کرد.
- One of the policemen spied him in the crowd.
- یکی از پاسبانان او را در میان جمعیت شناخت.
- Two of them went spying out the forest.
- دو نفر از آنان برای اکتشاف جنگل رفتند.
- Akbar always wants to spy into other people's private affairs.
- اکبر همیشه می‌خواهد از کارهای خصوصی دیگران سر در بیاورد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spy

  1. noun person who secretly finds out about another’s business
    Synonyms:
    agent detective double agent emissary espionage agent foreign agent informer inside agent intelligencer investigator lookout mole observer operative patrol picket plant scout secret agent secret service sleeper sleuth snoop spook spotter undercover agent watcher
  1. verb secretly follow, watch another’s actions
    Synonyms:
    case catch sight of discover examine eyeball fish out get a load of glimpse keep under surveillance look for meddle notice observe peep pry recon reconnoiter scout scrutinize search set eyes on shadow sleuth snoop spot stag stake out tail take in take note trail view watch

Phrasal verbs

  • spy out

    (پس از مشاهده و بررسی) کشف کردن، کاشف به عمل آوردن

Idioms

  • spy out the land

    وضعیت را ارزیابی کردن، جوانب را سنجیدن

ارجاع به لغت spy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spy

لغات نزدیک spy

پیشنهاد بهبود معانی