امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Squat

skwɑːt skɒwt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb
چمباتمه زدن، قوز کردن، محل چمباتمه زنی، چاق‌وخپل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Two Indians were squatting in front of the fire.
- دو سرخپوست جلو آتش چمپاتمه زده بودند.
- a squatting cat
- گربه‌ی خف‌کرده
- The empty house had been squatted by a group of Gypsies.
- دسته‌ای کولی بدون اجازه در خانه‌ی خالی ساکن شده بودند.
- She is dark and rather squat.
- او سیه‌چرده و نسبتاً خپل است.
- a squat, black chimney
- دودکش کلفت و کوتاه و سیاه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squat

  1. adjective short and stocky
    Synonyms:
    broad chunky dumpy fat heavy heavyset splay thick thick-bodied thickset
    Antonyms:
    lanky skinny slender tall thin
  1. verb lower body by bending knees
    Synonyms:
    bow cower crouch hunch hunker down perch roost settle sit stoop
    Antonyms:
    straighten stretch

ارجاع به لغت squat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squat

لغات نزدیک squat

پیشنهاد بهبود معانی