امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Squinch

skwɪntʃ skwɪntʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

noun
(معماری) طاق زاویه‌ی دیوار، گوشه طاق، گوشه‌پوش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
verb - transitive verb - intransitive
(برای بهتر دیدن و غیره) چشمان خود را هم کشیدن، نیمه‌بسته کردن
verb - transitive verb - intransitive
صورت خود را هم کشیدن، چین‌دار کردن
verb - transitive verb - intransitive
بینی خود را هم کشیدن، چروک‌دار کردن
verb - transitive verb - intransitive
درهم کشیدن، کج و معوج کردن
verb - transitive verb - intransitive
(برای کوچک‌تر نشان دادن خود و غیره) خود را جمع کردن
verb - transitive verb - intransitive
(به‌طور معمول با: down یا up یا away) خود را پس کشیدن، یکه خوردن، تن درندادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squinch

  1. verb To peer with the eyes partly closed
    Synonyms:
    squint
  1. verb Draw back, as with fear or pain
    Synonyms:
    flinch funk cringe shrink wince recoil quail

ارجاع به لغت squinch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squinch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squinch

لغات نزدیک squinch

پیشنهاد بهبود معانی