با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Squint

skwɪnt skwɪnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
(برای مثال در نور شدید آفتاب یا برای بهتر دیدن در تاریکی) چشمان را هم کشیدن، اخم کردن، کورمکوری نگاه کردن، دور چشمان را چروک انداختن
- Reza squints in the sun.
- رضا در آفتاب اخم می‌کند.
- when Robab wanted to thread a needle she squinted.
- وقتی که رباب می‌خواست سوزن را نخ کند چشمان خود را هم می‌کشید.
verb - transitive verb - intransitive
زیرچشمی نگاه کردن، یک‌وری نگاه کردن، از گوشه‌ی چشم نگاه کردن، دزدکی نگاه کردن، چشمان خود را لوچ کردن
- he squinted his eyes to make the children laugh.
- برای خنداندن بچه‌ها چشمان خود را چپ می‌کرد.
adjective noun
لوچ بودن، چپ چشم بودن، لوچی، چپ چشمی، (به جهت یا عقیده و ...) تمایل داشتن، عمل هم کشیدن چشمان، تمایل، گرایش، (عامیانه) نگاه زیرچشمی، نگاه سرسری، لوچ، چپ‌چشم
- squint eyes
- چشمان لوچ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squint

  1. verb scrunch up eyes when viewing
    Synonyms: cock the eye, look, look askance, look cross-eyed, peek, peep, screw up eyes, squinch
    Antonyms: open

ارجاع به لغت squint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squint

لغات نزدیک squint

پیشنهاد بهبود معانی