امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stalk

stɒːk stɔːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stalked
  • شکل سوم:

    stalked
  • سوم‌شخص مفرد:

    stalks
  • وجه وصفی حال:

    stalking
  • شکل جمع:

    stalks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
خرامیدن، قدم زدن و حرکت کردن با احتیاط، راه رفتن (ارواح و شیاطین)، کمین کردن، ساق، ساقه، پایه، چیزی شبیه ساقه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He got up angrily and stalked out of the room.
- با خشم از جا برخاست و با قدم های بلند از اتاق خارج شد.
- Plague stalks across the land.
- طاعون سر تا سر ناحیه را فرا گرفته است.
- They hunt deer by stalking.
- آنان با تعقیب مخفیانه آهو صید می‌کنند.
- A tiger stalks its prey.
- پلنگ با کمین کردن طعمه‌ی خود را می‌گیرد.
- to stalk an enemy patrol
- افراد دشمن را مخفیانه تعقیب کردن
- the stalk of a leaf
- ساقه‌ی برگ
- a stalk of wheat
- ساقه‌ا‌ی گندم
- beanstalk
- استاک لوبیا
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stalk

  1. noun stem of plant
    Synonyms:
    axis bent helm pedicel pedicle reed shaft spike spire support trunk twig upright
  1. verb follow, creep up on
    Synonyms:
    ambush approach chase drive flush out haunt hunt pace pursue shadow striddle stride tail track trail walk up to

ارجاع به لغت stalk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stalk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stalk

لغات نزدیک stalk

پیشنهاد بهبود معانی