با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stalk

stɒːk stɔːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stalked
  • شکل سوم:

    stalked
  • سوم شخص مفرد:

    stalks
  • وجه وصفی حال:

    stalking
  • شکل جمع:

    stalks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
خرامیدن، قدم زدن و حرکت کردن با احتیاط، راه رفتن (ارواح و شیاطین)، کمین کردن، ساق، ساقه، پایه، چیزی شبیه ساقه
- He got up angrily and stalked out of the room.
- با خشم از جا برخاست و با قدم های بلند از اتاق خارج شد.
- Plague stalks across the land.
- طاعون سر تا سر ناحیه را فرا گرفته است.
- They hunt deer by stalking.
- آنان با تعقیب مخفیانه آهو صید می‌کنند.
- A tiger stalks its prey.
- پلنگ با کمین کردن طعمه‌ی خود را می‌گیرد.
- to stalk an enemy patrol
- افراد دشمن را مخفیانه تعقیب کردن
- the stalk of a leaf
- ساقه‌ی برگ
- a stalk of wheat
- ساقه‌ا‌ی گندم
- beanstalk
- استاک لوبیا
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stalk

  1. noun stem of plant
    Synonyms: axis, bent, helm, pedicel, pedicle, reed, shaft, spike, spire, support, trunk, twig, upright
  2. verb follow, creep up on
    Synonyms: ambush, approach, chase, drive, flush out, haunt, hunt, pace, pursue, shadow, striddle, stride, tail, track, trail, walk up to

ارجاع به لغت stalk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stalk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stalk

لغات نزدیک stalk

پیشنهاد بهبود معانی