با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Start A Family

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

collocation noun phrase
صاحب فرزند اول شدن، فرزند اول را به دنیا آوردن، بچه‌دار شدن (فرزند نخست)
- They decided to start a family after getting married.
- پس‌از ازدواج، آن‌ها تصمیم گرفتند که بچه‌دار شوند.
- Financial stability is an important factor when people decide to start a family.
- ثبات اقتصادی عامل مهمی در تصمیم‌گیری افراد برای به دنیا آوردن فرزند اول است.
- She felt ready to start a family and embrace motherhood.
- او احساس می‌کرد که آماده است تا صاحب فرزند اول شود و مادر بودن خود را بپذیرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد start a family

  1. noun phrase to have your first child

ارجاع به لغت start a family

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «start a family» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/start-a-family

لغات نزدیک start a family

پیشنهاد بهبود معانی