امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Starter

ˈstɑːrtər ˈstɑːtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
شروع‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- one of the starters of the industrial revolution
- یکی از پیشتازان انقلاب صنعتی
- a calf starter
- ماده‌ای که باعث رشد گوساله می‌شود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد starter

  1. noun A hand tool consisting of a rotating shaft with parallel handle
    Synonyms:
    innovator initiator beginner opener master originator pioneer father of crank newcomer inventor moving-spirit fledgling leading spirit fledgeling spark-plug neophyte freshman newbie entrant
    Antonyms:
    follower adherent successor
  1. noun Food or drink to stimulate the appetite (usually served before a meal or as the first course)
    Synonyms:
    appetizer appetiser
  1. noun The official who signals the beginning of a race or competition
    Synonyms:
    dispatcher
  1. noun An electric motor for starting an engine
    Synonyms:
    starter-motor starting motor

Idioms

  • for starters

    (عامیانه) اولاً، قبل از هرچیز، برای مقدمه

لغات هم‌خانواده starter

ارجاع به لغت starter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «starter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/starter

لغات نزدیک starter

پیشنهاد بهبود معانی