امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Starving

    ˈstɑːrvɪŋ ˈstɑːvɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      starved

    • شکل سوم:

      starved

    • سوم‌شخص مفرد:

      starves

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B2
    گرسنه، محروم، بسیار گرسنه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - The cats were neglected and starving.
    - به گربه‌ها رسیدگی نمی‌شد و گرسنه بودند.
    - Isn't lunch ready yet? I'm starving.
    - ناهار آماده نشد؟ از گرسنگی دارم می‌میرم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد starving

    1. adjective deprived
      Synonyms:
      craving dehydrated dog-hungry drawn dying emaciated empty faint famished flying light haggard have munchies hungering hungry malnourished peaked peaky peckish perishing pinched rattleboned ravenous skinny starved thin underfed undernourished weakened
      Antonyms:
      full satiated

    ارجاع به لغت starving

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «starving» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/starving

    لغات نزدیک starving

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return