امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Station

ˈsteɪʃn ˈsteɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stationed
  • شکل سوم:

    stationed
  • سوم‌شخص مفرد:

    stations
  • وجه وصفی حال:

    stationing
  • شکل جمع:

    stations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
سفر ایستگاه (اتوبوس یا قطار) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The train station was bustling with commuters.
- ایستگاه قطار پر از مسافران هرروزه بود.
- The station was located in the heart of the city.
- ایستگاه در قلب شهر قرار داشت.
- She waited at the bus station for over an hour.
- او بیش از یک ساعت در ایستگاه اتوبوس منتظر ماند.
noun countable B1
ایستگاه (شبکه‌های تلویزیونی یا رادیویی یا برنامه‌هایی که از آن شبکه‌ها پخش می‌شوند)
- Our local station has been broadcasting for over 50 years.
- ایستگاه محلی ما بیش از پنجاه سال است که برنامه پخش می‌کند.
- I listen to the station every morning on my way to work.
- هر روز صبح در راه رفتن به محل کار به ایستگاه گوش می‌دهم.
noun countable
جایگاه، پایگاه، مرکز (ساختمان یا مکانی برای انجام خدمات یا فعالیت خاص)
- a police station
- کلانتری، مرکز پلیس، پاسگاه
- The fire station was always prepared to respond to emergencies.
- مرکز آتش‌نشانی همیشه آماده‌ی پاسخگویی هنگام شرایط اضطراری بود.
- The research station conducted experiments to study the effects of pollution on marine life.
- مرکز تحقیقاتی برای بررسی اثرات آلودگی بر زندگی دریایی آزمایش‌هایی را انجام داد.
- an agricultural experiment station
- پژوهشکده‌ی کشاورزی
- a geological station
- مرکز زمین‌شناسی
noun countable
-داری (گوسفند یا گاو)، دامداری (بزرگ) (در استرالیا و نیوزیلند)
- The cattle station was passed down through generations in the family.
- گاوداری در خانواده از نسلی به نسل دیگر منتقل شد.
- The workers on the station lived in small cottages.
- کارگران دامداری در کلبه‌های کوچک زندگی می‌کردند.
noun countable
جا، جایگاه، محل، موضع
- a sentinel's station
- جایگاه نگهبان
- Waiters stood at their stations in the dining hall.
- در تالار غذاخوری پیشخدمت‌ها در محل کار خود مستقر بودند.
- Colonel Fard spent five years at his first station.
- سرهنگ فرد پنج سال در محل مأموریت اول خود بود.
noun countable
جایگاه، رتبه، پایه (موقعیت فرد در جامعه به‌ویژه موقعیتی که در آن متولد شده است)
- a woman of high station
- بانویی بلند‌پایه
- Despite his humble station, he worked hard to achieve success.
- علی‌رغم جایگاه سطح پایینش، برای رسیدن به موفقیت سخت تلاش کرد.
verb - transitive
مستقر کردن، در جایی قرار دادن
- Two guards were stationed at either side of the gate.
- دو نگهبان در طرفین دروازه مستقر بودند.
- During the war he was stationed in Shiraz.
- در زمان جنگ در شیراز مستقر شد.
- He stationed himself between the two enemies.
- او خود را میان آن دو دشمن قرار داد.
noun
نحوه‌ی ایستادن، طرز ایستادن
- His station was confident.
- نحوه‌ی ایستادن او مطمئن و بااعتماد‌به‌نفس بود.
- The soldier's station was at attention during the military ceremony.
- طرز ایستادن سرباز در مراسم نظامی مورد توجه قرار گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد station

  1. noun headquarters, base
    Synonyms:
    base of operations depot home office house location locus main office place position post seat site situation spot stop terminal whereabouts
  1. noun social or occupational status
    Synonyms:
    appointment business calling capacity caste character class duty employment estate footing grade level occupation order place position post rank service situation sphere standing state stratum
  1. verb place at a location
    Synonyms:
    allot appoint assign base commission establish fix garrison install lodge park plant post put set
    Antonyms:
    displace move remove

Collocations

سوال‌های رایج station

معنی station به فارسی چی میشه؟

کلمه "station" در زبان انگلیسی به معنای ایستگاه، محل و مرکز است و در زمینه‌های مختلفی مورد استفاده قرار می‌گیرد. این واژه به‌طور کلی به مکانی اشاره دارد که در آن فعالیت خاصی انجام می‌شود یا جایی که افراد یا وسایل نقلیه به طور موقت متوقف می‌شوند. در ادامه به بررسی معانی مختلف و نکات جالب مرتبط با این کلمه می‌پردازیم.

معانی مختلف "station"

1. ایستگاه حمل و نقل: یکی از اصلی‌ترین معانی "station" به ایستگاه‌های حمل و نقل مانند ایستگاه قطار، اتوبوس و مترو اشاره دارد. این مکان‌ها به عنوان نقاط توقف برای مسافران عمل می‌کنند و معمولاً امکاناتی نظیر بلیط‌فروشی، انتظار و گاهی فروشگاه‌ها و رستوران‌ها را در خود دارند.

2. ایستگاه رادیو و تلویزیون: در حوزه رسانه، "station" به ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی اشاره دارد که برنامه‌های مختلفی را برای پخش به مخاطبان فراهم می‌کنند. این ایستگاه‌ها می‌توانند محلی یا ملی باشند و به تولید محتوا و پخش اخبار و سرگرمی مشغولند.

3. ایستگاه فضایی: در زمینه علم و فناوری، "station" به ایستگاه‌های فضایی اشاره دارد، مانند ایستگاه فضایی بین‌المللی (ISS) که فضانوردان در آن زندگی و کار می‌کنند و به تحقیقات علمی می‌پردازند.

4. ایستگاه کاری: در محیط‌های اداری و صنعتی، "station" می‌تواند به محل کار یا ایستگاه‌های کاری اشاره داشته باشد که در آن کارمندان وظایف خود را انجام می‌دهند. این ایستگاه‌ها می‌توانند شامل میز کار، تجهیزات و ابزارهای لازم برای انجام فعالیت‌های مختلف باشند.

نکات جالب درباره "station"

- تاریخچه: واژه "station" از زبان لاتین "statio" به معنی توقف یا ایستادن آمده است. این واژه در قرون وسطی به تدریج به زبان‌های مختلف اروپایی راه یافته و معانی مختلفی پیدا کرده است.

- استفاده در نام‌گذاری: بسیاری از مکان‌ها و نهادها از کلمه "station" در نام‌گذاری خود استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، ایستگاه‌های قطار مانند "Grand Central Station" در نیویورک یا ایستگاه‌های مترو با نام‌های خاص.

- تکنولوژی‌های نوین: با پیشرفت تکنولوژی، مفهوم "station" نیز دچار تغییر و تحول شده است. به عنوان مثال، ایستگاه‌های شارژ خودروهای الکتریکی و ایستگاه‌های خدمات خودکار در حال تبدیل شدن به بخش‌های مهمی از زیرساخت‌های حمل و نقل مدرن هستند.

- ایستگاه‌های خدماتی: در صنایع دیگر، مانند نفت و گاز، "station" به معنای ایستگاه‌های خدماتی است که سوخت و خدمات دیگر را به خودروها ارائه می‌دهند.

ارجاع به لغت station

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «station» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/station

لغات نزدیک station

پیشنهاد بهبود معانی