امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Train Station

ˈtreɪn ˌsteɪʃn ˈtreɪn ˌsteɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    train stations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

collocation noun countable
ایستگاه قطار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The train station was located in the heart of the city.
- ایستگاه قطار در قلب شهر قرار داشت.
- The old train station had a charming architecture.
- ایستگاه قدیمی قطار معماری جذابی داشت.
- She waited patiently at the train station for her friend.
- او در ایستگاه قطار صبورانه منتظر دوستش بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد train station

  1. noun a place on a railway line where trains regularly stop so that passengers can get on or off; a railway station

ارجاع به لغت train station

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «train station» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/train-station

لغات نزدیک train station

پیشنهاد بهبود معانی