امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Train

treɪn treɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    trained
  • شکل سوم:

    trained
  • سوم‌شخص مفرد:

    trains
  • وجه وصفی حال:

    training
  • شکل جمع:

    trains

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
سفر قطار link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a freight train
- قطار باری
- an electric train
- قطار برقی
- a passenger train
- قطار مسافربر
noun countable
سفر کاروان
- a long train of oil tankers
- کاروان طولانی کامیون‌های نفتکش
- a train of camels
- کاروان شتر
noun countable
دنبال، دنباله، زنجیره، رشته، سلسله، دم
- the train of a peacock
- دم چتری یک طاووس
- He is bringing 100 reporters in his train.
- صد نفر گزارش‌گر به‌دنبال خود می‌آورد.
- Earthquake waves run in trains.
- امواج زلزله زنجیروار حرکت می‌کند.
- Sound causes him to lose the train of his thought.
- صدا موجب می‌شود که رشته‌ی افکارش را از دست بدهد.
- In the train of peace came industry and the arts.
- به دنبال صلح، صنعت و هنر پدید آمد.
- A little train of silent men carried the body to the grave.
- زنجیره‌ی کوچکی از مردان غرق در سکوت، جسد او را به آرامگاه می‌بردند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
نظم، ترتیب، سلسله وقایع، توالی
noun countable
حیله جنگی، حیله، تله، فریب اغفال
verb - transitive verb - intransitive
آموخته کردن، آموزش دادن یا گرفتن، پروراندن، پروردن، کارورزی کردن، کارآموزی کردن، تربیت کردن، پروردن، ورزیدن، فرهیختن
- Minoo is training to be a psychiatrist.
- مینو برای روان‌پزشک‌شدن آموزش می‌بیند.
- a well-trained engineer
- یک مهندس مجرب
- Jamal Agha has been trained in Germany.
- جمال آقا در آلمان آموزش دیده است.
- a training school for nurses
- مدرسه‌ی تربیت پرستار
- We must train more teachers.
- بایستی بیشتر معلم تربیت بکنیم.
- Ahmad trains hunting dogs.
- احمد سگ شکاری تربیت می‌کند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
تنظیم کردن، قرار دادن
- He trained his roses to grow up a tall fence.
- او گل‌های سرخ خود را طوری قرار داد که از نرده‌ی بلند بالا بروند.
- All the spotlights were trained on the violinist.
- همه‌ی نورافکن‌ها روی ویولونیست متمرکز شده بود.
- Iraj trained his camera on Pari's face.
- ایرج دوربین خود را روی چهره‌ی پری تنظیم کرد.
- The soldiers kept their rifles trained on us.
- سربازان تفنگ‌های خود را به سوی ما گرفتند.
verb - intransitive
ورزش ورزش کردن، تمرین کردن
- Our team is training for the Olympic Games.
- تیم ما برای مسابقات المپیک در حال تمرین است.
verb - transitive
نشانه رفتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد train

  1. noun series
    Synonyms:
    alternation appendage caravan chain column concatenation consecution convoy cortege course court entourage file following gradation line order procession progression retinue row run scale sequel sequence set string succession suite tail thread tier track trail wake
  1. verb prepare
    Synonyms:
    accustom brainwash break in care for coach cultivate develop discipline drill drum into dry run educate enlighten equip exercise get a workout get in shape ground grow strong guide habituate harden hone improve instruct inure make ready mold prime qualify rear rehearse run through school season shape sharpen show the ropes study tame teach tutor update warm up whip into shape wise up work out
    Antonyms:
    forget neglect
  1. verb aim at
    Synonyms:
    beam bring to bear cast cock direct draw a bead focus get in one’s sights head incline lay level line up point slant turn zero in

Collocations

لغات هم‌خانواده train

سوال‌های رایج train

معنی train به فارسی چی میشه؟

کلمه "train" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متعددی است که در زمینه‌های مختلف به کار می‌رود. در زیر به بررسی این معانی و نکات جالب مرتبط با آن می‌پردازیم.

معانی اصلی "train"

1. قطار: یکی از معانی اصلی "train" به معنای وسیله نقلیه‌ای است که بر روی ریل حرکت می‌کند و معمولاً برای جابه‌جایی مسافران و بار استفاده می‌شود. این وسیله نقلیه شامل مجموعه‌ای از واگن‌ها است که به یکدیگر متصل هستند و توسط یک لوکوموتیو کشیده می‌شوند. قطارها در بسیاری از کشورها به عنوان یک روش حمل و نقل عمومی مهم شناخته می‌شوند.

2. آموزش دادن: "train" به معنای آموزش و تربیت نیز به کار می‌رود. این کاربرد به فرآیند یادگیری مهارت‌ها و دانش جدید اشاره دارد. برای مثال، مربیان ورزشی می‌توانند ورزشکاران را "train" کنند تا عملکرد بهتری داشته باشند. این واژه در زمینه‌های مختلفی مانند آموزش شغلی، هنر و علوم نیز کاربرد دارد.

3. تربیت کردن: علاوه بر آموزش، "train" به معنای تربیت کردن نیز به کار می‌رود، به ویژه در زمینه تربیت حیوانات. به عنوان مثال، وقتی می‌گوییم "I trained my dog," به معنای این است که ما به سگ خود آموزش داده‌ایم تا رفتارهای خاصی را انجام دهد.

نکات جالب

- ریشه کلمه: کلمه "train" از زبان لاتین "tractus" به معنای "کشیدن" یا "پیگیری" گرفته شده است. این ریشه به خوبی نشان‌دهنده دو کاربرد اصلی این واژه یعنی "قطار" و "آموزش" است.

- انواع قطار: قطارها انواع مختلفی دارند، از جمله قطارهای سریع‌السیر، قطارهای مسافربری، قطارهای باری و قطارهای شهری. هر یک از این قطارها برای مقاصد خاصی طراحی شده‌اند و ویژگی‌های منحصر به فردی دارند.

- تاریخچه قطار: اولین قطارهای بخار در اوایل قرن نوزدهم به وجود آمدند و به سرعت به یکی از مهم‌ترین وسایل حمل و نقل تبدیل شدند. با گذشت زمان، فناوری‌های جدید مانند قطارهای برقی و مغناطیسی توسعه یافتند که سرعت و کارایی بیشتری را به ارمغان آوردند.

- آموزش آنلاین: در دنیای امروز، مفهوم "train" با ظهور فناوری‌های جدید تغییر کرده است. آموزش آنلاین و وبینارها این امکان را به افراد می‌دهند که از طریق اینترنت مهارت‌های جدیدی را یاد بگیرند. این تغییر به ویژه در دوران پاندمی COVID-19 بسیار چشم‌گیر بود.

- تربیت حیوانات: تربیت حیوانات، به ویژه سگ‌ها، یک موضوع محبوب در جوامع مختلف است. روش‌های مختلفی برای تربیت حیوانات وجود دارد، از جمله روش‌های مثبت و منفی. استفاده از پاداش‌های غذایی و تشویق‌های کلامی به عنوان روش‌های مؤثر در تربیت شناخته می‌شود.

ارجاع به لغت train

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «train» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/train

لغات نزدیک train

پیشنهاد بهبود معانی