با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Steward

ˈstuːərd ˈstjuːəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stewarded
  • شکل سوم:

    stewarded
  • سوم شخص مفرد:

    stewards
  • وجه وصفی حال:

    stewarding
  • شکل جمع:

    stewards

توضیحات

شکل نوشتاری این لغت در معنای دوم برای جنس مؤنث: stewardess

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
مدیر، مسئول، ناظر، مباشر، سرپرست، نیکدار
- our responsibility as stewards of the earth's resources
- مسئولیت ما به‌عنوان نیکداران منابع زمین
- The steward greeted the guests as they arrived at the event.
- مدیر هنگام ورود به مراسم به مهمانان خوش‌آمد گفت.
noun countable
سفر مهماندار (هواپیما یا کشتی)
- The steward served drinks and snacks to the passengers on the airplane.
- مهماندار در هواپیما برای مسافران نوشیدنی و تنقلات آورد.
- The cruise ship steward was responsible for cleaning and maintaining the cabins.
- مهماندار کشتی کروز وظیفه‌ی نظافت و نگهداری کابین‌ها را بر عهده داشت.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی سرخدمتکار، سرپیشخدمت، کارپرداز
- The steward greeted guests at the door and directed them to their tables.
- سرخدمتکار جلوی در از مهمانان استقبال کرد و آن‌ها را به‌سمت میزهایشان راهنمایی کرد.
- The steward organized a special menu for the club's anniversary celebration.
- کارپرداز یک منوی ویژه برای جشن سالگرد باشگاه ترتیب داد.
noun countable
نماینده‌ی اتحادیه‌ی کارگری، نماینده‌ی سندیکا، نماینده‌ی اتحادیه‌ی صنفی
- As a steward, he was responsible for addressing workplace grievances.
- او به‌عنوان نماینده‌ی اتحادیه‌ی کارگری، مسئول رسیدگی به شکایات محل کار بود.
- The steward skillfully negotiated better working conditions for the employees.
- نماینده‌ی سندیکا به‌طرز ماهرانه‌ای در مورد شرایط کاری بهتر برای کارگران گفت‌وگو کرد.
verb - intransitive verb - transitive
سرپرستی کردن، به‌عنوان سرپرست خدمت کردن
- The CEO must steward the company through times of growth and change.
- مدیرعامل باید شرکت را در زمان‌های رشد و تغییر سرپرستی کند.
- The captain asked him to steward the ship while he was away.
- کاپیتان از او خواست تا زمانی که او غایب است، به‌عنوان سرپرست در کشتی خدمت کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد steward

  1. noun A manager
    Synonyms: administrator, agent, chamberlain, custodian, attendant, bailiff, curator, shop-steward, dapifer, director, foreman, guardian, magistrate, major-domo, purser, manager, manciple, officer, proctor, purveyor, reeve, seneschal, waiter, keeper
  2. noun An attendant
    Synonyms: flight-attendant, waiter, waitress, porter, stewardess, host, hostess, maitre-d

ارجاع به لغت steward

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «steward» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/steward

لغات نزدیک steward

پیشنهاد بهبود معانی