با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Strand

strænd strænd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stranded
  • شکل سوم:

    stranded
  • سوم شخص مفرد:

    strands
  • وجه وصفی حال:

    stranding
  • شکل جمع:

    strands

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb countable C2
کنار دریا، کنار رود، کرانه، بندرگاه، رشته، لا، لایه، رودخانه، مجرا، مسیر، رسیدن، به‌صخره خوردن کشتی، تنها گذاشتن، گیر افتادن، متروک ماندن، به‌هم بافتن و به‌صورت طناب درآوردن
- a ship stranded by the storm
- کشتی که توفان آن را به گل نشانده است
- Robab was stranded penniless in a strange city.
- رباب در یک شهر غریب بدون یک شاهی پول رها شده بود.
- the strand of golden hair which hangs from Kristina's forehead
- دسته‌ی گیسوی زرین که از پیشانی کریستینا آویخته است
- a strand of pearls
- رشته‌ای مروارید
- the strands of one's life
- ریشه‌های وجود یک فرد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد strand

  1. noun fine thread
    Synonyms: fiber, filament, length, lock, rope, string, tress
    Antonyms: hunk

ارجاع به لغت strand

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «strand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/strand

لغات نزدیک strand

پیشنهاد بهبود معانی