امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Structure

ˈstrʌktʃər ˈstrʌktʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    structured
  • شکل سوم:

    structured
  • سوم‌شخص مفرد:

    structures
  • وجه وصفی حال:

    structuring
  • شکل جمع:

    structures

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
ساخت، ساختار، ساختمان، ترکیب، سبک، سازمان، بنا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the structure of an atom
- ساختار یک اتم
- the city's most important governmental structure
- مهمترین ساختمان دولتی شهر
verb - transitive
ایجاد کردن، ساختن، بنا کردن، پی‌ریزی کردن
- The male mammal was structured for competition.
- پستاندار نر برای رقابت ساخته شده بود.
- The novel is structured on three levels.
- این رمان در سه سطح ساخته شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد structure

  1. noun makeup, form
    Synonyms:
    anatomy architecture arrangement build complex configuration conformation construction design fabric fabrication format formation frame framework interrelation make morphology network order organization skeleton system texture
  1. noun building
    Synonyms:
    cage construction edifice erection fabric house pile pile of bricks rockpile skyscraper

لغات هم‌خانواده structure

ارجاع به لغت structure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «structure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/structure

لغات نزدیک structure

پیشنهاد بهبود معانی