با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Subsume

səbˈsuːm səbˈsjuːm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
رده‌بندی کردن، شامل کردن، استقرا کردن، استنتاج کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subsume

  1. verb To have as a part
    Synonyms: include, contain, involve, comprehend, comprise, classify, embody, embrace, colligate, encompass, have, take-in, incorporate

ارجاع به لغت subsume

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subsume» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/subsume

لغات نزدیک subsume

پیشنهاد بهبود معانی