با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Suburban

səˈbɜrːbn səˈbɜːbən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
(مربوط به) حومه‌ی شهر، برون‌شهری، حومه‌ای
- They enjoyed the convenience of suburban shopping centers.
- آن‌ها از راحتی مراکز خرید برون‌شهری لذت می‌بردند.
- The suburban neighborhood was quiet and peaceful.
- محله‌ی حومه‌ی شهر ساکت و آرام بود.
adjective
عادی، کسل‌کننده، خسته‌کننده، بدون هیجان
- The suburban lifestyle
- سبک زندگی کسل‌کننده
- Her suburban life felt monotonous, lacking any excitement.
- زندگی عادی او یکنواخت و بدون هیچ هیجانی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد suburban

  1. adjective
    Synonyms: rural, provincial, in the country, beyond the city limits, away from the city
    Antonyms: urban, metropolitan, cosmopolitan

ارجاع به لغت suburban

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «suburban» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/suburban

لغات نزدیک suburban

پیشنهاد بهبود معانی