با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Summit

ˈsʌmɪt ˈsʌmɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    summits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
جلسه یا نشست رسمی سران
- a summit meeting
- ملاقات رسمی سران
- organize a summit
- سازماندهی جلسه‌ی رسمی سران
noun countable
جغرافیا قله، نوک، اوج، ذروه
- the summit of a mountain
- قله‌ی یک کوه
- the summit of a wave
- تارک موج
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد summit

  1. noun top, crowning point
    Synonyms: acme, apex, apogee, capstone, climax, crest, crown, culmination, head, height, max, meridian, most, peak, pinnacle, roof, vertex, zenith
    Antonyms: base, bottom, nadir

ارجاع به لغت summit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «summit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/summit

لغات نزدیک summit

پیشنهاد بهبود معانی