با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Surmount

sərˈmaʊnt səˈmaʊnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    surmounted
  • شکل سوم:

    surmounted
  • سوم شخص مفرد:

    surmounts
  • وجه وصفی حال:

    surmounting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
بالا قرار گرفتن، غالب آمدن بر، برطرف کردن، از میان برداشتن، فائق آمدن
- to surmount a temptation
- بر وسوسه‌ای چیره شدن
- to surmount obstacles
- از موانع گذشتن
- to surmount difficulties
- مشکلات را پشت سرگذاشتن
- The house surmounts a high hill.
- خانه بر فراز تپه‌ی بلندی قرار دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surmount

  1. verb overcome, triumph over
    Synonyms: best, better, cap, clear, conquer, crest, crown, defeat, down, exceed, hurdle, leap, lick, negotiate, outdo, outstrip, over, overpower, overtop, pass, prevail over, rise above, subdue, surpass, throw, top, vanquish, vault
    Antonyms: give in, surrender, yield

ارجاع به لغت surmount

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surmount» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surmount

لغات نزدیک surmount

پیشنهاد بهبود معانی