امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sword

sɔːrd sɔːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    swords

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
شمشیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The knight unsheathed his sword and prepared for battle.
- شوالیه شمشیرش را از علاف درآورد و برای نبرد آماده شد.
- She was awarded a ceremonial sword.
- به او شمشیر تشریفاتی اهدا شد.
- double bladed sword
- شمشیر دولبه
noun
ادبی شمشیر، قدرت، زور
- The pen is mightier than the sword.
- قلم نیرومندتر از شمشیر است.
- Power-hungry leaders often resort to the sword as a means of control.
- .رهبران تشنه‌ی قدرت اغلب به زور به عنوان وسیله‌ای برای کنترل متوسل می‌شوند.
noun countable
هر چیز شمشیرمانند
- The sun's rays cut through the clouds like a fiery sword.
- پرتوهای خورشید مانند شمشیر آتشین ابرها را می‌شکافد.
- The dancer gracefully moved across the stage, twirling and spinning as if wielding an invisible sword.
- رقصنده با ظرافت روی صحنه حرکت می‌کرد و می‌چرخید؛ گویی شمشیری نامرئی در دست داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sword

  1. noun A cutting or thrusting weapon that has a long metal blade and a hilt with a hand guard
    Synonyms:
    brand broadsword bilbo epee cutlass foil blade saber rapier scimitar smallsword weapon dagger backsword bill cavalry sword claymore creese Toledo blade falchion curtana samurai sword cutlas fighting quarreling damascus blade at war dirk fight with estoc argue with battle differ glaive hanger kris sabre scimiter spadroon toledo steel
  1. verb
    Synonyms:
    pink port

Idioms

  • cross swords

    1- جنگیدن 2- باخشونت مباحثه کردن

  • fire and sword

    (عامیانه) آغاز کردن (به پرسش یا انتقاد و غیره)

ارجاع به لغت sword

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sword» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sword

لغات نزدیک sword

پیشنهاد بهبود معانی