امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Symptomatic

ˌsɪmptəˈmætɪk ˌsɪmptəˈmætɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مطابق نشانه بیماری، نماینده، حاکی، حاکی از علائم مرض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to be symptomatic of
- نشانه‌ی چیزی بودن
- This sore is symptomatic of syphilis.
- این زخم علامت سفلیس است.
- symptomatic treatment
- درمان هم‌افتی (نشانه‌ای)
- Changes in the vegetation were symptomatic of great geographic changes.
- دگرگونی‌های گیاهان نشانه‌ی دگرگونی‌های بزرگ جغرافیایی بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد symptomatic

  1. adjective indicative
    Synonyms:
    associated characteristic demonstrative denotative denotive designative emblematic evidential indicating pointing to significant suggestive symbolic

ارجاع به لغت symptomatic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «symptomatic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/symptomatic

لغات نزدیک symptomatic

پیشنهاد بهبود معانی