با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Symptomatic

ˌsɪmptəˈmætɪk ˌsɪmptəˈmætɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مطابق نشانه بیماری، نماینده، حاکی، حاکی از علائم مرض
- to be symptomatic of
- نشانه‌ی چیزی بودن
- This sore is symptomatic of syphilis.
- این زخم علامت سفلیس است.
- symptomatic treatment
- درمان هم‌افتی (نشانه‌ای)
- Changes in the vegetation were symptomatic of great geographic changes.
- دگرگونی‌های گیاهان نشانه‌ی دگرگونی‌های بزرگ جغرافیایی بودند.
adjective
پزشکی نشانه بیماری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد symptomatic

  1. adjective indicative
    Synonyms: associated, characteristic, demonstrative, denotative, denotive, designative, emblematic, evidential, indicating, pointing to, significant, suggestive, symbolic

ارجاع به لغت symptomatic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «symptomatic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/symptomatic

لغات نزدیک symptomatic

پیشنهاد بهبود معانی