امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Systematize

ˈsɪstəmətaɪz ˈsɪstəmətaɪz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
دارای روش یا قاعده کردن، اسلوب دادن، منظم کردن، نظم دادن، روشمند کردن، سامان بخشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The company hired a consultant to help systematize their hiring process.
- شرکت برای روشمند کردن فرآیند استخدام خود یک مشاور استخدام کرد.
- The manager decided to systematize the office filing system to make it more efficient.
- مدیر تصمیم گرفت برای کارامدتر کردن سیستم بایگانی اداری آن را منظم کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد systematize

  1. verb put in order
    Synonyms:
    arrange array contrive design devise dispose establish frame get act together institute make uniform marshal methodize order organize plan project pull together rationalize regulate schematize shape up standardize straighten up systemize tighten up
    Antonyms:
    confuse disorder disorganize mix up

لغات هم‌خانواده systematize

  • verb - transitive
    systematize

ارجاع به لغت systematize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «systematize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/systematize

لغات نزدیک systematize

پیشنهاد بهبود معانی