امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thicken

ˈθɪkən ˈθɪkən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    thickened
  • شکل سوم:

    thickened
  • سوم‌شخص مفرد:

    thickens
  • وجه وصفی حال:

    thickening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb
کلفت کردن، ستبر کردن، ضخیم کردن، پرپشت کردن، کلفتتر شدن، غلیظ شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- an exercise to thicken the neck
- ورزش برای ستبر کردن گردن
- She thickens milk by boiling it.
- او با جوشاندن شیر را غلیظ می‌کند.
- Gradually the mist thickened.
- کم‌کم مه انبوه‌تر (غلیظ‌تر) می‌شد.
- Shouting had thickened their voices.
- فریاد زدن باعث شده بود صدایشان بگیرد.
- The plot thickens.
- طرح داستان پیچیده‌تر می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thicken

  1. verb set; make more dense
    Synonyms:
    add buttress cake clabber clot coagulate condense congeal curdle deepen enlarge expand freeze gel grow thick harden inspissate jell jelly ossify petrify reinforce solidify stiffen swell widen
    Antonyms:
    dilute liquefy melt thin water down

لغات هم‌خانواده thicken

  • verb - intransitive
    thicken

ارجاع به لغت thicken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thicken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thicken

لغات نزدیک thicken

پیشنهاد بهبود معانی