با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Throng

θrɒːŋ θrɒŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    thronged
  • شکل سوم:

    thronged
  • سوم شخص مفرد:

    throngs
  • وجه وصفی حال:

    thronging
  • شکل جمع:

    throngs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
گروه، جمعیت، ازدحام، هجوم، ازدحام کردن
- The police dispersed the throng.
- پلیس جمعیت را متفرق کرد.
- a throng of ants
- یک دسته مورچه
- A throng of confused thoughts cluttered her brain.
- انبوهی از افکار در‌هم‌و‌بر‌هم مغز او را پر کرد.
- shoppers thronging the streets
- خریداران مغازه‌ها که در خیابان‌ها ازدحام کرده بودند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد throng

  1. noun large crowd
    Synonyms: assemblage, assembly, bunch, collection, concourse, congregation, crush, drove, everybody, flock, gathering, horde, host, jam, mass, mob, multitude, pack, press, push, sellout, swarm

ارجاع به لغت throng

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «throng» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/throng

لغات نزدیک throng

پیشنهاد بهبود معانی