با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Tipsy

ˈtɪpsi ˈtɪpsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    tipsier
  • صفت عالی:

    tipsiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
مست، مست و پاتیل، شنگول، سرخوش، سرمست، ملنگ، تلوتلو‌خور
- The tipsy driver swerved on the road, putting other cars in danger.
- راننده‌ی مست در جاده منحرف شد و ماشین‌های دیگر را در معرض خطر قرار داد.
- After a few glasses of wine, she became tipsy and started to giggle uncontrollably.
- بعد از نوشیدن چند گیلاس شراب، سرخوش شد و بی‌اختیار شروع به خنده کرد.
- He drank the wine and became tipsy.
- شراب را خورد و ملنگ شد.
adjective
ناصاف، بی‌ثبات، متغیر، کج
- The tipsy table wobbled as I placed my drink on it.
- وقتی نوشیدنی‌ام را روی آن گذاشتم، میز ناصاف تکان خورد.
- The painting hung at a tipsy angle, giving the room an eccentric feel.
- نقاشی با زاویه‌ای کج آویزان شده بود و به اتاق حس عجیبی می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tipsy

  1. adjective inebriated
    Synonyms: addled, dazed, drunk, drunken, fuddled, happy, high, intoxicated, irrigated, lit, loaded, mellow, merry, stewed, tight, unsteady, woozy
    Antonyms: sober

ارجاع به لغت tipsy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tipsy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tipsy

لغات نزدیک tipsy

پیشنهاد بهبود معانی