امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tiptoe

ˈtɪptoʊ ˈtɪptəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tiptoed
  • شکل سوم:

    tiptoed
  • سوم‌شخص مفرد:

    tiptoes
  • وجه وصفی حال:

    tiptoeing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb
با نوک پا راه رفتن، نوک پنجه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She tiptoed into the room and caught me by surprise.
- پاورچین ‌پاورچین وارد اتاق شد و مرا غافلگیر کرد.
- He stood tiptoe and looked inside the room.
- نوک پا ایستاد و به درون اتاق نگاه کرد.
- He approached me with tiptoe steps.
- با گام‌های پاورچین به من نزدیک شد.
- She stood on tiptoe and whispered something into Mohsen's ears.
- روی نوک پا ایستاد و چیزی در گوش محسن نجوا کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tiptoe

  1. verb Walk on one's toes
    Synonyms:
    tip tippytoe
  1. adjective
    Synonyms:
    cautious cautiously creeping quietly sneaking stealthy warily

Collocations

  • on tiptoe

    1- روی نوک پا، روی سرپنجه، درحال پاورچین بودن

Idioms

  • on tiptoe

    2- هشیار، آماده 3- مشتاق 4- بی‌صدا، مخفیانه

ارجاع به لغت tiptoe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tiptoe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tiptoe

لغات نزدیک tiptoe

پیشنهاد بهبود معانی