با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Toenail

ˈtoʊneɪl ˈtəʊneɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    toenails

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive countable B2
ناخن پا
- His toenail was infected and required medical attention.
- ناخن پای او عفونت کرده بود و نیاز به مراقبت پزشکی داشت.
- The athlete lost his toenail during a rigorous training session.
- این ورزش‌کار در یک جلسه تمرینی سخت ناخن پای خود را از دست داد.
verb - transitive
با میخ کوبیدن، با میخ متصل کردن، میخ را کج کوبیدن، یک وری کوبیدن
- The carpenter toenalled the boards together for extra strength.
- نجار برای استحکام بیشتر، میخ را به تخته‌ها کوبید.
- The artist toenalled the canvas to the stretcher bars to secure it.
- هنرمند بوم را به تخته با میخ متصل کرد تا محکم شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد toenail

  1. verb Drive obliquely
    Synonyms: toe

ارجاع به لغت toenail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «toenail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/toenail

لغات نزدیک toenail

پیشنهاد بهبود معانی