با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Tour

tʊr tʊə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    toured
  • شکل سوم:

    toured
  • سوم شخص مفرد:

    tours
  • وجه وصفی حال:

    touring
  • شکل جمع:

    tours

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
سفر گردش، گشت، تور
- summer tours
- گشت‌های تابستانی
- a tour guide
- راهنمای گشت
noun countable A2
سفر، تور (بازدید برنامه‌ریزی‌شده از چندین مکان توسط سیاست‌مداران یا تیم‌های ورزشی یا گروهی از اجراکنندگان و غیره برای هدف خاصی)
- He is currently on a lecture tour.
- فعلاً برای انجام سخنرانی در سفر است.
- theater tour
- تور تئاتر
noun countable
دوره (مأموریت)
- a two-year tour of duty
- دوره‌ی مأموریت دو‌ساله
- The soldier completed his tour in Afghanistan and returned home safely.
- این سرباز دوره‌ی خود در افغانستان را به پایان رساند و به سلامت به خانه بازگشت.
verb - intransitive verb - transitive B1
سفر گردش کردن، گشتن، سیاحت کردن، سفر کردن
- She loves to tour historical sites.
- او عاشق گردش در مکان‌های تاریخی است.
- They plan to tour Europe for their honeymoon.
- آن‌ها قصد دارند برای ماه‌عسل خود به اروپا سفر کنند.
verb - transitive
موسیقی ورزش گشتن (اجرا کردن توسط گروه نمایشی و بازی کردن توسط تیم ورزشی و غیره در جاهای مختلف)
- The band plans to tour Europe next summer.
- گروه قصد دارد تابستان آینده در اروپا بگردد.
- The theater company will tour Europe next month.
- این گروه تئاتر ماه آینده اروپا را خواهد گشت.
noun countable
مجازی سیر، گشت
- The book provides a tour of the history of science and technology.
- کتاب سیری در تاریخ علم و فناوری ارائه می‌دهد.
- The documentary provided a comprehensive tour of the history of space exploration.
- این مستند گشتی جامع از تاریخچه‌ی اکتشافات فضایی ارائه کرد.
noun countable
نوبت
- It's your tour to clean the kitchen tonight.
- نوبت شماست که امشب آشپزخانه را تمیز کنید.
- My tour to mow the lawn is on Saturday morning.
- نوبت من برای چمن‌زنی صبح شنبه است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tour

  1. noun journey; stint
    Synonyms: bout, circle tour, circuit, course, cruise, excursion, expedition, getaway, go, hitch, hop, jaunt, junket, outing, overnight, peregrination, progress, road, round, roundabout, round trip, run, shift, spell, stretch, stump, swing, time, travel, trek, trick, trip, turn, voyage, weekend, whistle-stop
  2. verb visit, journey
    Synonyms: barnstorm, cruise, explore, globe-trot, go on the road, holiday, hop, jaunt, jet, junket, peregrinate, sightsee, stump, swing, take a trip, travel, vacation, voyage

Collocations

  • on tour

    درحال سفر، در سفر (به‌ویژه برای انجام امور هنری یا شغلی)، در فرویش

ارجاع به لغت tour

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tour» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tour

لغات نزدیک tour

پیشنهاد بهبود معانی