امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tractable

ˈtræktəbl ˈtræktəbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal
قابل مهار، قابل کنترل، مهارشدنی، کنترل‌شدنی، مهارپذیر، قابل حل، حل‌شدنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- With proper guidance, the students proved to be quite tractable.
- با راهنمایی مناسب، دانش‌آموزان ثابت کردند که کاملاً قابل کنترل هستند.
- The committee found the issues raised to be tractable and manageable.
- کمیته مسائل مطرح‌شده را قابل حل و مدیریت دانست.
adjective
رام‌شو، رام‌، سربه‌راه، نرم، مطیع
- The tractable puppy quickly learned all its commands.
- توله‌سگ مطیع به‌سرعت تمام دستورات خود را یاد گرفت.
- Her tractable nature made her a favorite among the team.
- ذات سربه‌راه او، او را در میان تیم محبوب کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tractable

  1. adjective manageable
    Synonyms:
    acquiescent amenable biddable complaisant compliant controllable docile ductile facile flexible game going along with governable hanging loose malleable meek obedient persuadable plastic pliable pliant putty in hands rolling with punches subdued submissive tame tractile willing workable yielding
    Antonyms:
    intractable obstinate stubborn uncontrollable unmanageable unruly

ارجاع به لغت tractable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tractable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tractable

لغات نزدیک tractable

پیشنهاد بهبود معانی