امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Transact

trænˈzækt trænˈzækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    transacted
  • شکل سوم:

    transacted
  • سوم‌شخص مفرد:

    transacts
  • وجه وصفی حال:

    transacting

معنی و نمونه‌جمله

adverb
معامله کردن، داد‌وستد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- This company transacts most of its businesses by computer.
- این شرکت بیشتر معاملات خود را با کامپیوتر انجام می‌دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transact

  1. verb do business, carry out
    Synonyms:
    accomplish button down button up buy carry on clinch close conclude conduct discharge do effectuate enact execute finish handle jell manage move negotiate operate perform prosecute pull off run with the ball see to sell settle sew up take care of TCB work out a deal wrap up
    Antonyms:
    deny refuse

ارجاع به لغت transact

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transact» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transact

لغات نزدیک transact

پیشنهاد بهبود معانی