امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Transmit

trænsˈmɪt trænzˈmɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    transmitted
  • شکل سوم:

    transmitted
  • سوم‌شخص مفرد:

    transmits
  • وجه وصفی حال:

    transmitting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C1
مخابره کردن، فرستادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
verb - transitive adverb
فرافرستادن، پراکندن، انتقال دادن، رساندن، عبوردادن، سرایت کردن
- He got the soldiers' pay and transmitted it to their families.
- او حقوق سربازان را گرفت و برای خانواده‌های آن‌ها فرستاد.
- News can be transmitted in various ways.
- خبرها را می‌توان از چندین راه فرستاد.
- the amount of information transmitted by a picture
- میزان اطلاعاتی که توسط یک تصویر رسانده می‌شود
- This knowledge was soon transmitted throughout Europe.
- به‌زودی این دانش در سراسر اروپا پخش شد.
- He believed that acquired habits could be transmitted from one generation to another.
- او اعتقاد داشت که ممکن است عادت‌های اکتسابی از یک نسل به نسل دیگر منتقل شوند.
- Power is transmitted from the motor to the wheels.
- نیرو از موتور به چرخ‌ها منتقل می‌شود.
- Some diseases are transmitted orally.
- برخی بیماری‌ها از راه دهان سرایت می‌کند.
- The sun transmits light and heat.
- خورشید نور و گرما ترارسانی می‌کند.
- water transmits sound
- آب، صدا ترارسانی می‌کند (عبور می‌دهد)./ آب صدا را انتقال می‌دهد
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transmit

  1. verb communicate, send
    Synonyms:
    address bear bequeath break broadcast carry channel conduct consign convey diffuse dispatch disseminate drop a line drop a note forward funnel give a call give a ring hand down hand on impart instill issue mail pass on pipe put on the air radio relay remit route send out ship siphon spread take traject transfer transfuse translate transport
    Antonyms:
    get receive take

لغات هم‌خانواده transmit

  • verb - transitive
    transmit

ارجاع به لغت transmit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transmit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transmit

لغات نزدیک transmit

پیشنهاد بهبود معانی