با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Traumatism

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
پزشکی تروماتیسم (هرگونه وضعیت غیرطبیعی ناشی از تروما)
- The victim of the car accident suffered from severe traumatism, including multiple fractures and internal bleeding.
- قربانی این سانحه دچار تروماتیسم شدید از جمله شکستگی‌های متعدد و خون‌ریزی داخلی شد.
- The patient's traumatism was severe, as they had suffered multiple broken bones and internal bleeding.
- تروماتیسم این بیمار شدید بود زیرا دچار شکستگی‌های متعدد استخوان و خون‌ریزی داخلی شده بود.
noun
تروما، ضربه، جراحت، آسیب، ضربه‌ی روحی، ضربه‌ی روانی (در متن و کاربرد غیرتخصصی)
- The traumatism of losing a loved one can be incredibly difficult to overcome.
- غلبه بر آسیب روحی از دست دادن یک عزیز می‌تواند بسیار دشوار باشد.
- The traumatism of war can have long-lasting effects on the mental health of soldiers.
- ترومای جنگ می‌تواند تأثیراتی طولانی‌مدت بر سلامت روانی سربازان داشته باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد traumatism

  1. noun Marked tissue damage, especially when produced by physical injury
    Synonyms: trauma, wound

ارجاع به لغت traumatism

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «traumatism» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/traumatism

لغات نزدیک traumatism

پیشنهاد بهبود معانی