با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Trolley

ˈtrɑːli ˈtrɒli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    trolleys

توضیحات

این لغت به شکل trolly نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری trolley رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
انگلیسی بریتانیایی چرخ دستی (برای بردن بار و خرید و غیره)
- The gardener used a trolley to move the bags of soil and mulch around the garden.
- باغبان از چرخ دستی برای جابه‌جایی کیسه‌های خاک و خاک‌پوش در اطراف باغ استفاده کرد.
- The supermarket provided trolleys for customers to transport their groceries from the store to their car.
- این سوپرمارکت چرخ دستی‌هایی را برای مشتریان فراهم کرد تا آن‌ها مواد غذایی خود را از فروشگاه به خودروی خود منتقل کنند.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی میز چرخ‌دار (وسیله‏‌ای برای حمل انواع وسایل و خوراکی‌ها در رستوران)
- The hotel's breakfast trolly was filled with a range of breakfast items, including fruit, yoghurt, and pastries.
- میز چرخ‌دار صبحانه‌ی هتل با طیف وسیعی از اقلام صبحانه از جمله میوه، ماست و شیرینی پر شده بود.
- The waiters brought in the trolley filled with appetizers for the guests at the party.
- پیشخدمت‌ها میز چرخ‌دار -که پر از پیش‌غذا بود- برای مهمانان مهمانی آوردند.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی تخت چرخ‌دار (بیمارستان)
- The hospital purchased a new trolley to transport patients from the emergency room to the ward.
- بیمارستان یک تخت چرخ‌دار جدید برای انتقال بیماران از اورژانس به بخش خریداری کرد.
- The nurse carefully wheeled the patient on the trolley to the operating room.
- پرستار با دقت بیمار را با تخت چرخ‌دار به اتاق عمل برد.
noun
انگلیسی بریتانیایی سبد خرید (فروشگاه اینترنتی)
- I always check my trolley before finalizing my purchase to make sure I haven't missed anything.
- همیشه پیش از نهایی کردن خرید، سبد خریدم را بررسی می‌کنم تا مطمئن شوم چیزی را از قلم نینداخته‌ام.
- I realized my trolly was full of things I didn't really need.
- متوجه شدم که سبد خریدم پر از چیزهایی بود که واقعاً نیازی به آن ها نداشتم.
noun countable
انگلیسی آمریکایی تراموا، اتوبوس برقی، واگن برقی شهری
- The trolley driver announced the next stop.
- راننده‌ی تراموا توقف بعدی را اعلام کرد.
- The trolley system in this city is very efficient and convenient for getting around.
- شبکه‌ی اتوبوس برقی در این شهر برای رفت‌و‌آمد بسیار کارآمد و راحت است.
verb - transitive
حمل کردن، بردن (با چرخ دستی)
- The hotel porter trolleyed the guest's luggage to their room.
- باربر هتل چمدان‌های مهمانان را با چرخ دستی به اتاق آن‌ها برد.
- The airport staff trolleyed the passengers' bags to the plane.
- کارکنان فرودگاه چمدان‌های مسافران را به سمت هواپیما حمل کردند.
verb - intransitive
سوار تراموا شدن
- She prefers to trolley to work instead of taking the bus or driving.
- او ترجیح می‌دهد به جای اتوبوس سوار شدن یا رانندگی کردن، سوار تراموا شود.
- Let's trolley to the beach instead of driving.
- بیا تا ساحل به جای رانندگی سوار تراموا شویم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trolley

  1. noun A wheeled vehicle that runs on rails and is propelled by electricity
    Synonyms: streetcar, tram, tramcar, trolley-car

Idioms

ارجاع به لغت trolley

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trolley» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trolley

لغات نزدیک trolley

پیشنهاد بهبود معانی